معنی جاذب اجسام غیرالکتریک

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

جاذب

دلربا، دلفریب، دلکش، رباینده، فریبنده، گیرا، جذب‌کننده، کشنده

لغت نامه دهخدا

اجسام

اجسام. [اَ] (ع اِ) ج ِ جِسم. تنها و کالبدها. و اکثر استعمال اجرام در لطیف است و اجسام در کثیف: جان ها از وحشت منازل اجسام روی با مرکز خویش نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
- اجسام آلیه و غیرآلیه، رجوع بهمین کلمات شود.
- اجسام صلبه (اصطلاح کیمیا).
- اجسام مایع (آب).


اجسام غیرآلیه

اجسام غیرآلیه. [اَ م ِ غ َ/غ ِ رِ لی ی َ/ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) اجسام مفرده. مقابل اجسام آلیه.


اجسام آلیه

اجسام آلیه. [اَ م ِ لی ی َ/ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) هر جسم که اسم کل بر جزو آن صدق نکند. مقابل اجسام غیرآلی یعنی اجسام مفرد. اجسام دارای اجزاء که مجموع آن مایه ٔ حیات است.


اجسام طبیعیه

اجسام طبیعیه.[اَ م ِ طَ عی ی َ / ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) پیش صاحبان کشف، عبارت از عرش و کرسی است. (تعریفات).

فرهنگ معین

جاذب

جذب کننده، رباینده. [خوانش: (ذِ) [ع.] (اِفا.)]


اجسام

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ جسم، تن ها، کالبدها.

فرهنگ عمید

جاذب

گیرا،
[قدیمی] جذب‌کننده، به‌خودکشنده، کشاننده، رباینده،


اجسام

جسم

فارسی به عربی

جاذب

امتصاص، جذاب، عضو ماص، مسک

فرهنگ فارسی هوشیار

جاذب

جذب کننده


اجسام

ج جسم، تن هاوکالبدها

فرهنگ فارسی آزاد

جاذب

جاذِب، جَذب کننده، بخود کشنده، رُباینده (جمع:جَواذِب)،

فارسی به آلمانی

جاذب

Absorbierend [adjective], Aufsaugend; fesselnd, Packend

معادل ابجد

جاذب اجسام غیرالکتریک

2702

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری